تاريخ پانصدسالۀ تبريز (از آغاز دوره مغولان تا پايان دوره صفويان
تاریخ بعد از اسلام
تاريخ پانصدسالۀ تبريز (از آغاز دوره مغولان تا پايان دوره صفويان
تبريز شهري نيست كه بتوان سخن دربارۀ آن كوتاه كرد. گفته شده، هيچ شهري در جهان نيست كه اين همه مباحثه و مناظره پيرامون آن در گرفته باشد.
تبريز به عنوان شهري ايراني و قديمي، پيش از ميلاد بنا شد. در سدههاي ميانه، جنگهاي پيدرپي و حوادث طبيعي بارها شهر را ويران كرد و تبديل به روستا نمود. حملۀ مغولان در اوايل سدۀ سيزدهم ميلادي، باعث ويراني بسياري از شهرهاي ايران از جمله تبريز شد.
پيش¬رفت اقتصادي تبريز در سدههاي سيزدهم تا هفدهم ميلادي به يك اندازه نبود. در اثر عوامل داخلي و خارجي اقتصاد شهر گاه رشد كرده و گاه تنزل يافت.
تشكيل دولت صفوي ايران در اوايل سدۀ شانزدهم ميلادي، تعيين تبريز به عنوان پايتخت صفويان، تبديل اين شهر به مركز اقتصادي و سياسي و افزايش نقش اعيان محلي در ادارۀ شهر، موجب رشد حيات اقتصادي تبريز شد.
تاریخ بعد از اسلام
تاریخ تبریز بعد از اسلام بي نام و نشـان بيش نبوده ولی تا اواخر قرن دوم هجري هم شهرت و اهميت نـداشتـه است والا چـگونه مي توان قبول كرد از جميع شهرهاي آذربايجان در اين سال ها نام برده اند ولي از تبريز سخن نگفته اند. گواه مدعي آن كه در طليعه اسلام و در فتوحات "عمر" و "عثمان" كه عرب به فتح آذربايجان اهتمام مي ورزيد و آذربايجان نيز به جمع آوري سپاه مي پرداخت، در ميان شهرهايي كه سپاه جمع مي شد نام تبريز ذكر نشده و يا در روزگاران "امويان" و چندي نيز از عهد "عباسيان" كه آذربايجان تحت سيطره مهاجمان عرب بوده و يا زمانيكه سال ها خرمدينان در اين سرزمين جهاد كرده اند وسرداران خليفه نقطه به نقطه سر زمين آذربايجان را زير سم اسبان خود قرار داده اند،سخني از تبريز به ميان نيامده است. تا اين كه از آغاز شورش "بابك خرمدين"، برخي از تاريخ نـويسان اسـلامي يكـي دو جا نام تبريز را آورده اند، بدون آن كه از آن مثل يك شهر توصيف كرده باشند و چون قيام بابك به سال 201 هجري بوده مي توان احتمال داد كه در اين سالها هم هنوز تبريز به حال گمنامي بوده است.
تاریخچه ترکمنهای ایران
درمورد ترکستان و شناخت تاریخ آن روایات و کتب زیادی نوشته شده است اولین کتابهایی که در مورد این قوم در آن سخن بمیان آمده است صورت العرض – و حدود العالم و تاریخ بیهقی می باشند. ولی بطور کلی می توان نتایج کاوش ها و مطالعات مستشرقین را در سالهای اروپائی و دانشمندان روسی و چینی بعمل آمده است از این میلاد مسیح در نواحی ترکستان و غرب چین و جنوب مغولستان و شمال خزر و ایران قدیم می زیسته اند و بطور کلی بدو دسته ترکان غربی و شرقی تقسیم می شدند که این گروهها در قرن هفتم میلادی حکومت بزرگی را تشکیل داده وبعدها ترکان غربی و ترکان شرقی متحد شده و بزرگترین امپراطوری را در تاریخ آسیا بوجود آوردند . که در بعضی از تواریخ اسلام از آنها بنامهای یاجوج و ماجوج و خزرها و سکاها و غیره نام برده اند. ترکان غربی بنام هونها و بجناک ها و ترکان شرقی بنامهای طفقاچ ها و باشقیردها و خزرها نام برده می شوند. ترکان شرقی باز به دسته های چون اوعوزها و قره قالپاق ها و غوزها و قزاق ها و اوزبک ها و قیرقیز وتاتارها تقسیم شده اند که در قرون اولیه اسلام از جنوب مغولستان و غرب چین بطرف جنوب سرازیر شدند و اولین گروه آنها را بنامهای اوغوز یا غوزها که بنام ترکمان یا ترکمن معروف گردیده اند طبیعت ناهنجار ینی سئی و ویرانی شمال مجبور به مهاجرت و ترک وطن نمود. وبر آن داشت که پس از گذاشتن از رودخانه آمودریا و سیر دریا قره قوم ، قزل قوم و قبچاق در حدود ترکمنستان و ترکمن صحرای فعلی ماندگار شوند. و امروزه در شمال خراسان ودر دشت ترکمن صحرا و منطقه وسیعی از خاک ترکمنستان و در قسمت زیادی از خاک افغانستان و خاک چین زندگی می کنند . بموجب فرهنگ فارسی دکتر محمد معین ترکمن نام قومی است ترک در آسیای مرکزی و از قرن پنجم هجری نخست بشکل فارسی توسط نویسندگان ایرانی و از جمله بیهقی نامشان در کتابها برده شد و به همان معنی که (غز) و اوغز در ترکی و عربی نیز بکار رفته است که بعد ها بعلت مهاجرت ترکمانان بسوی مغرب زبان و قیافه آنان تعدیل یافت . البته این نظریه اگر کمی در مورد تاریخ و ورود این قوم دقت می شد بسیار صحیح است.
ترکان آذربایجان نژادشان به ترکان غربی بجناک و ترکهای مغولی میرسند که از شمال خزر از راه ساحل شمالی و غربی آن به حدود آذربایجان رخنه کرده و به ترکان آذری معروف گردیده اند و ترکان عثمانی نیز تیره ای از ترکان شرقی و از ترکمانان اوغیز بودند که بعلت عدم سازش در عهد سلجوقیان با برادران ترکمن خود از طریق خراسان و اصفهان و عراق عجم و آذربایجان به دشت های آناطولی و روم شرقی رفته و بعدها دولت مستقلی تشکیل داده اند . و مهمترین نشانه این برادری آنها با ترکمنان را تلفظ و نزدیکی لهجه و زبان آنها دانست.
و ام چرا ترکمنها را ترکمان و یا ترکمن می گویند برما چندان معلوم نیست ولی در بعضی از تواریخ ترکمن ها رابمعنی سر گردانها و چادرنشین ها و ترکمان را با معنی سخت کمان آورده اند. که قطران تبریزی در مورد سپاهیان ترکمن امیر منصور و هسودان ابن مملان امیران اصفهان و تبریز در اوائل قرن چهارم می گوید.
بدین مبارز خزگاهیان سخت کمان شگفت نیست که بر آسمان زنی خرگاه
و اما تازه ترین سندی که چینی ها در منطقه ینی سئی در تاتارستان چین کشف کرده اند الواح و نوشته هایی است که از زیر خاک بدست آمده است و در آنها از قومی بنام توکومونگ که بزبان چینی ترکمان نامیده می شود نام برده شده است. وهم چنین مطالب مهمی در مورد انها قید گردیده است البته ترکمن در زبان ترکی به معنای من ترک هستم می باشد. زیرا ترکمنان سایر ترک ها را مردمی مخلوط شده و فرهنگ از دست داده می دانند . و خود را ترکهی با فرهنگ قومی اصیل و دست نخورده دانسته و کلمه ترک+ من یعنی من ترک هستم را بخود اختصاص داده اند.
پس از حمله اعراب به ایران و پس از آن به شمال و شرق عنصر ترک نژاد به طرق مختلف از قبیل غنائم جنگی و اسیر بدست سرداران فاتح اسلام به ممالک مسلمان آورده شده اند و بدین طریق در کشورهای اسلامی پراکنده گردیدند.این مردم بعنوان غلام یا کنیز فروخته می شدند و بر اثر رشادت و از خود گذشتگی کم کم به درجات بالاتر می رسیدند و حتی عنان حکومت را نیز در دست می گرفتند . از جمله این غلامان آپتکین و غیره هستند که در ایران و سایر کشورهای مسلمان حکومت هایی تشکیل دادند.
ولی گروهی از ترکان براثر یورش یا بهتر بگوئیم بعلت فرار و مهاجرت از ظلم طبیعت از سرزمین اصلی خود دسته دسته به سرزمینهای پر برکت ومتمدن چین و هند و ایران که در آن زمان بهشت مهاجران و ترکان مسلمان نامیده میشد سرازیر شدند و این جماعت نیز حکومتهائی چون سلجوقیان و خوارزمشاهیان وقراختائیان وامثالهم را در ایران و سایر کشورهای دیگر همسایه تشکیل دادند. نخستین حمله ترکان رابه ایران بعقیده مورخان روسی وچینی قبیله ای از ترکمن ها به نام غزان به شهرهای ایرانی و آریائی بتوسط سردار نامدارشانبغراخان نواده مستق بغراخان یا ساتلیق بغراخان به شهر اسپیجاب نمودند و کم کم به بلاد دیگری روی آوردند.از سوی دیگر قبیله ای از ترکمانان بنام قراختائیان بر اثر سطوت سلطان محمود غزنوی تا سیحون و جیحون رسیده ولی نتوانستند از آن بگذرند ودر داخل خاک ایران رخنه نمایند. و این توفیق برای دسته ای از ترکمنان غز بنام سلاجقه باقی ماند و این دسته از غزان در اواخر قرن چهارم شروع به مهاجرت بداخل خاک ایران نمودند ودر جند و بخارا سکونت گزیدند. این دسته که همان ترکمنان سلجوقی می باشند بسرعت در ماوراانهر و خراسان و سمت شرق خزر تاکناره های جنوبی رود گرگان پراکنده شدند و در همان زمان مسلمان شده و مذهب رسمی خراسانیان را که مذهب سنت و جماعت و فرقه حنفی بوده است پذیرفتند.
ترکمن های سلجوقی پس از قبول اسلام و سکونت در ماورالنهر بزودی در جنگ های آن نواحی شرکت کرده و مذهب اسلام را تا قسمت های عظیم صحرای قبچاق و تاتارستان چین و قزاقستان گسترش دادند. و حتی سلطان محمود بر اثر رشادتی که آنها در سرکوبی قبایل ترک و کالموق های (قالموق های) غیر مسلمان از خود نشان دادند اجازه داد که در خراسان اقامت کنند و از چراگاههای سرسیز شمال خراسان جهت چرا گوسفندان و احشام دیگر خود اجازه بهره برداری را داشته باشند و این یکی از بزرگترین اشتباهات تاریخی شاهان آن زمان ایران بود. زیرا مدتی نگذشت که ترکمن ها پس از اقامت در خراسان شروع به ایذا و آزار و غارت مردم خراسان و بخصوص شیعیان علوی خطه گرگان کردند که سلطان محمود آنها را شخصا با لشکر خود سرکوبی و به محل اصلیشان یعنی آن سوی آبهای سیحون عقب راند.
پس از این شکست عده ای از این ترکمن ها از راه مازندران و عراق و عجم به آذربایجان و حدود اصفهان مهاجرت کردند. و ضمن این مهاجرت عده ای از این ترکمن ها بخدمت امیر منصور وهسودان ابن مملان درآمدند. و این دو دسته موجب نیرومندی امیران نامبرده گردیدند. بطوری که شاعر معروف قطران تبریزی شاعر دربار امیرهسودان در مورد لشکریان ترکمن که موجب نیرومندی دولت امیر نامبرده شده بودند. می گوید:
بدین مبارز خرگاهیان سخت کمان شگفت نیست که بر آسمان زنی خرگاه
لیکن چون بعد از مدتی اُبُهَت و عظمت این گروه موجب وحشت امیران نامبرده گردید. آنها را از اصفهان و بدنبال آن از آذربایجان بیرون راندند. ولی در همین دوران غزان سلجوقی (سال جیقلی) بسرپرستی چند تن از امیران و با اتحادیه چند قبیله ترکمن دیگر مسعود غزنوی را شکست داده و ایران را تسخیر کردند و این دسته و دسته های دیگر از ترکمانان در همین زمان فاتحانه بر خراسان و سپس بر سایر یلاد و نواحی ایران مستولی شدند وهم چنین ترکان و ترکمانانی نیز در بیزانس و بلغار و کریمه و روم شرقی بسر پرستی عثمان خان مهاجرت کرده ماندگار شدند. و امروزه دولت ترکیه را تشکیل داده اند بنام ترکمانان غز یا اوغز معروف اند . ترکمنان اگر چه بر اثر حُسن عقیده ریش سفیدان (آق سقال ها) و سران(یاش اولی) های خویش از قتل وعام و غارت و چپاول در ممالک مفتوحه خودداری کردند ولی بهر حال تسلط آنان خالی از ایذا و آزار نبوده و نمونه هائی از قتل و غارت این قوم در تواریخ مذکور است البته به ترکمن ها هم در این مورد نمی توان ایراد گرفت زیرا نبرد و جنگ در هزار سال پیش جز کشتار طرفین بخصوص طرف ضعیف نمی تواند چیز دیگری بدنبال داشته باشد.
برای اطلاع بیشتر از حمله ترکمنان غز و حوادث آن دوران می توان به کتاب کامل التواریخ ابن الاثیر حوادث سال 548و کتاب راحه الصدور از راوندی (ص 177 تا 181) رجوع کرد. اما این را نباید فراموش کرد که مهاجرتهای پیاپی ترکمن ها بجانب مشرق و مغرب و جنوب یعنی ولایات ماورالنهر و هند و بیزانس و بلغار و کریمه و روم شرقی و شام و شمال ایران باعث شد که اراضی اصلی آنها در سواحل سیحون و جیحون و ینی سئی و قراقوم تا حدود بالخان کوچک بخصوص مرکز آنها منگ قشلاق و کوههای آق تان و قره تان بتوسط طوایف ترکمن دیگر و ترک و اوزبک و قبچاق و قزاق های اولی یوز و اورتایوز و کچی یوز تصرف گردد. و ترکمن های سارق و قره وبکاول و اولاپاته و کونجاش و چودر نتوانستند از نفوذ آن اقوام بسر زمین وسیعی که در اختیار شان گذاشته شده بود جلوگیری نمایند و اما قبیله قرلق – خلخ یا خرلخ که نامشان در کتب قدیمی ایرانی بسیار امده است یکی دیگر از طوایف جنگجوی ترکمان بودند ونفوذ این طایفه را مخصوصاً در اتحادی که در دوران سلجوقی با قراختائیان بر ضد سلطان سنجر کرده و مایه شکست این پادشاه شدند نمی توان فراموش کرد . گر چه این اتحاد دیری نپائید و مسائل کوچک و بی اهمیتی از قبیل اختلاف چوپان ها بر سر استفاده از چراگاه و آب موجب اختلاف ترکمن ها گردیده بطوریکه (ایلیک خان) ترکمن جوانان صحرا نشین را بدور خود جمع و با خود متحد نمود بجنگ گورخان رفته و از آت سیزخان خوارزم شاه نیز در این مورد کمک خواسته و گورخان را شکست دادند. از ترکمنان خلخ فعلا طایفه ای باقی نمانده ولی مورخان فکر می کنند که شاید همان ترکمن های چودر وبکا اول و اولاپاته در روسیه کنونی باشند این گروه ترکمنان معروفیت خاصی در ادبیات فارسی دارند و این معروفیت آنان در پیش شعرای ایرانی قدیم بخاطر زیبایی و ظاهر نیکوی دختران و زنان آنها می باشد که موجب ستایش شعرای پارسی زبان ایران قدیم گردیده است.
و با اینکه طغرل بیگ هنگام تسلط بر نیشابور در رمضان 429 ترکمانان را که اصرار به غارت و چپاول آن شهر پر برکت داشتند باز داشته بود، هنگام تسلط برعراق عجم او و سپاهیانش از هیچ غارت و چپاول خود داری نکردند . برای دانستن این غارت ها می توان به کتاب تاریخ دولت آل سلجوق نوشته عماد الدین محمد بن حامد اصفهانی رجوع نمائیم . ولی انصافاً این را نباید فراموش کرد که همین ترکمانان و پادشاهان ترک طرفدار سر سخت اسلام و بقای قوانین اسلامی و اجرای دستورات آن بودند. و هم چنین مشوقین هنرمندان و دانشمندان و علمای دین و شاعران و کاتبان و خطاطان و اطبای زبردستی بودند که در این دوران ظهور کردند ودر سایه توجهات این پادشاهان بهترین زندگی را گذرانیده و در بزرگترین نظامیه ها و دانشگاههای اسلامی که بفرمان همین پادشاهان احداث گردیده بود روزگار می گذرانیدند. طغرل بیگ مردی دین دار و با تقوا بوده و از روی خصلت ایلی و سادگی خود نسبت به خلیفه بغداد ارادت خاصی می ورزید و امیر را امیرالمومنین و خود را همیشه و در همه حال بنده ونوکر او دانسته و خود را حافظ سنت رسول و مذاهب چهارگانه سنت و جماعت می دانسته است حتی در رمضان 429 همانطوریکه قبلاً هم اشاره شد از مشورت بایاش اولی ها و آق سقال ها (پیرمردان و ریش سفیدان) قوم ترکمن که مرکز فرمانهی لشکریان او بحساب می آمدند. ترکمن ها را بعلت اینکه جنگ در ماه رمضان حرام است از غارت شهر نیشابور باز داشت،در این اثناء خلیفه بغداد ترکمانان را از خدای ترسانیده و نامه ای بسوی آنها فرستاده و آنها را به عبادت و رعایت عمارت بلاد راهنمائی کرد. ترکمانان برسول خلعت های فراوان داده و از اینکه خلیفه مسلمانان به آنان نامه ای نوشته است مباهات و افتخارات فراوان کردند و طغرل خان رسولی از خراسانیان معروف به ابواسحاق القفاعی را به دار الخلافه بغداد فرستاد و خود و تمام ترکمانان را بندگان امیرالمومنین شمرده در هر حال این احترام به مذهب و دین از طرف ترکمانان باعث شد که آبروی از دست رفته خلفای بغداد خریده شود ودوباره شوکت و عظمت بر آنان بخشد
.
ستارخان از سرداران جنبش مشروطه خواهی ایران ، و ملقب به سردار ملی است. در مقاومت تبریز وی جانفشانیهای بسیاری کرد .
ستار قرهداغی سومین پسر حاج حسن قره داغی در سال ۱۲۸۵ ق (۱۸۶۶ میلادی) به دنیا آمد. او از اهالی قرهداغ آذربایجان بود که در مقابل قشون عظیم محمد علی شاه پس از به توپ بستن مجلس شورای ملی و تعطیلی آن که برای طرد و دستگیر کردن مشروطه خواهان تبریز به آذربایجان گسیل شده بود ایستادگی کرد و بنای مقاومت گذارد. وی مردم را بر ضد اردوی دولتی فرا خواند و خود رهبری آن را بر عهده گرفت و به همراه سایر مجاهدین و باقرخان سالار ملی مدت یک سال در برابر قوای دولتی ایستادگی کرد و نگذاشت شهر تبریز به دست طرفداران محمد علی شاه بیفتد. اختلاف او با شاهان قاجار و اعتراض به ظلم و ستم آنان ، به زمان کودکی اش بر میگشت. او و دو برادر بزرگترش اسماعیل و غفار از کودکی علاقه وافری به تیراندازی و اسب سواری داشتند ، اما اسماعیل فرزند ارشد خانواده در این امر پیشی گرفته بود و شب و روزش به اسب تازی ، تیراندازی و نشست و برخاست با خوانین و بزرگان سپری میشد، سرانجام او در پی اعتراض به حاکم وقت دستگیر و محکوم به اعدام شد . اسماعیل به دلیل ارتباط و پناه دادن به فردی به نام قاچاق فرهاد که از مخالفان و ناراضیان بود، توسط عمال دولت قاجاریه کشته شد. این امر کینهای در دل ستار ایجاد کرد و نسبت به ظلم درباریان و حکام قاجاری خشمگین شد .
|