به وب سایت شهر تبریز خوش آمدید
صفحه اصلی گالری تصاویر شهر تبریز اخبار جدید درباره ما تماس با ما

شهر تبریز

صفحه اصلی
بناهای تاریخی
مکانهای گردشی
تاریخچه شهر تبریز
نقشه تبریز
شهر های استان آذزبایجانشرقی

 

شهر تبریز ،شهر اولین ها

تاريخ تبريز پيش از ظهور اسلام؛ مملو از ظن وگمان ها و حتي تعارض است.اما بعد از ظهور اسلام اين شهر توسعه بسياري يافته و در گستره وسيع حکومت اسلامي به "قبه السلام" مشهور مي شود. سپس در شاهراه ابريشم، شرق را با غرب پيوند داده و رونق اقتصاديش به بنيان بازارها و کاروانسرا هايي مي انجامد که عظيم ترين مکان مسقف پهنه گيتي مي گردد.

بنياد شهر تبريز و وجه تسميه نامش افسانه اي را مي ماند. درباره بنا و وجه تسميه شهر تبريز "حمدالله مستوفي" و "ياقوت حموي" مي نويسند: بناي تبريز از زبيده زن هارون الرشيد است. وي که به بيماري تب نوبه مبتلا بوده؛ روزي چند در آن حوالي اقامت کرده، در اثر هواي لطيف و دل انگيز آنجا بيماريش زايل مي شود. به همين دليل فرمود تا شهري در آن محل بنا کنند و نام آن را "تب ريز" بگذارند.

همانطور که در ابتدا اشاره شد؛ پيشينه تبريز همواره در هاله اي از ابهام مستتر بوده. حتي در اوايل ظهور اسلام نيز در حمله اعراب به آذربايجان، نامي از تبريز ديده نمي شود. تنها اشاره دقيق و مستند مربوط به زمان سلسله رواديان است که در دوره خلافت متوکل عباسي، تبريز رو به آبادي نهاد و دور شهر را بارو کشيدند. از آن زمان به بعد تبريز با سپري ساختن وقايع تلخ و شيرين مشهور شد. اوصافي که در طول تاريخ از تبريز شده است به اجمال چنين است: در قرن چهارم هجري، "ياقوت حموي"، تبريز را مشهورترين شهر آذربايجان مي خواند. "ابو حوقل" در 367 و "ابن مسکوبه" در 421 و "ناصر خسرو" در 438؛ تبريز را بزرگترين و آبادترين شهر آذربايجان مي خوانند.

تاریخچه تبریز

شاردن در قرن هفدهم میلادی نوشته است که " در تمام عالم من شهری نمی شناسم که درباره بنا و پیدایش و نام اولیه آن نویسندگان جدید این قدر زیاد بحث و جدل کرده باشند۱ ".
بسیاری از جهانگردان اروپایی که در قرن هفدهم و حتی هجدهم و نوزدهم از تبریز گذشته اند ، تبریز را همان اکباتان قدیم پنداشته اند . تاورنیه که پیش از شاردن از تبریز دیدار کرده ، می نویسد که " عقیده بعضی این است که تبریز همان اکباتان قدیم ، پایتخت مملکت مداست ۲." اولئاریوس که در نیمه نخست قرن هفدهم از تبریز گذشته ، به هنگام سخن گفتن از پایتخت های شاهان قدیم ایران ، اظهار نظر می کند که " آن ها در تابستان به اکباتان – که امروز آن جا را تبریز می نامند – نقل مکان می کردند . . .۳ " لابولای لو گوز هم که در اواسط قرن هفدهم مدت ها در ایران گذرانده ، براین باور بوده است که تبریز " در قدیم اکباتان نامیده می شده ، جایی که کتابخانه شاهان ماد بوده ۴". گاسیار در وویل که در نخستین سال های قرن نوزدهم در تبریز بوده ، با تردید می نویسد که " تبریز که تصور می کنند اکباتان باستان باشد گرچه بعضی از مورخین همدان را اکباتان می دانند . . . ۵" و بالاخره در روزگار ما سید اسمعیل وکیلی است که قله اخی سعدالدین را که ولیان (بیلان) کوه نیز نامیده می شود و تپه ای است در شمال شرقی تبریز ، جای شهر اکباتان می پندارد
در زمانی که سارگن دوم در آشور فرمان می راند ، بر بخشی از سرزمین آذربایجان فعلی ، دولت ماننا و بر بخش دیگر آن دولت اورارتو حکومت می کرده اند . ناحیه ای که تبریز در آن قرار گرفته ، در میان قلمرو دو دولت مذکور از استقلال نسبی برخوردار بود و قبیله دالیان بر این ناحیه تسلط داشتند و گاهی به فرمانبرداری از یکی از دو قدرت یاد شده تن در می دادند ، چنان که به هنگام لشکر کشی سارگن دوم احتمالا" تحت فرمان اورارتو بوده اند .
در این زمان سارگن با استفاده از هرج و مرج داخلی ناشی از مرگ ایرانو فرمانروای ماننا ، در سال ۷۱۴ ق . م . از طریق همین سرزمین به اورارتو لشکرکشی کرده و در سر راه خود از محلی که تبریز در آن بنا گردیده ، گذشته و دژهای آن جا را به تصرف در آورده و با خاک یکسان کرده است . وصف یکی از دژهای این ناحیه که به نظر ا . م . دیاکونوف در جایگاه تبریز قرار داشته ، در کتیبه از این قرار است :
" تارماکیس دارای استحکامات مهم بود . سدهای ساخته شده در این جا محکم بود . همین سدها را خندق های ژرفی احاطه کرده بود . نیروهای احتیاطی قشون های دولت در این جا مستقر بودند . اسب های آن ها نیز در این جا نگهداری می شد . ساکنان بخش های اطراف از ترس من (سارگن) در این جا پناه گرفته بودند . هنگام لشکرکشی من به این جا ، اهالی برای نجات جان خویش ناگزیر از ترک این جا و فرار به دشت های بی آب شدند . من این محال را به تصرف درآوردم و درمیان سکونتگاه هایی که تبدیل به استحکامات تدافعی شده بودند ، جنگیدم . باروهای همین قلاع را با خاک یکسان کردم ، به اماکن داخل قلعه آتش زدم و مقدار زیادی از آزوقه ساکنان قلعه را به آتش کشیدم . درهای انبارهای بزرگ را که مملو از جو بودند ، گشوده ، بین لشکریان بیشمار خود تقسیم کردم . سی دهکده اطراف همین قلعه را نیز طعمه آتش کردم . دود این دهات به آسمان رفت ۴۲ ."
هرتسفلد در اثر خود تحت عنوان تاریخ باستانی ایران بر بنیاد باستان شناسی که در سال ۱۹۳۶ م . منتشر کرده ، درباره کتیبه مذکور و اطلاعات به دست آمده از آن در رابطه با موضوع مورد نظر ما چنین می نویسد :
". . . تعدادی از اماکن را که در آن کتیبه نام برده شده است ، اکنون هنوز می توان تشخیص داد و محل آن ها را معلوم نمود . جریان آن جنگ های اولیه در اطراف دریاچه ارومیه حتی تا داخل خاک آذربایجان به خوبی روشن است. . .از جمله آن ها شهر اوشکایا را وصف می کند که حصاری به ضخامت هشت ذراع داشته و نیز شهر دیگری را به نام انیاس تانیا (در تاریخ ماد آنیاشتانیا ۴۳) که در محلی واقع بین اوشکایا و شهر تارواکیسا۴۴ (در تاریخ ماد تارماکیس ) بوده ، دارای دو حصار و خندق و خود شهر تواریر۴۵(در تاریخ ماد تاروئی ) نیز یک خندق و دو حصار داشته است .
آشکار است که براساس برداشت هرتسفلد تارواکسیا و تواریر دو شهر جداگانه بوده اند؛ درحالی که دیاکونوف این دو اسم را به صورت تاروئی _ تارماکیس نوشته و آنها را یک دژ مضاعف قلمداد کرده است . از گزارش سارگن که در بالا بخشی از آن نقل گردید ، چنین استنباط می شود که مردم تارماکیس در برابر نیروهای استیلاگر مقاومت کرده ، کوچه به کوچه با آنها جنگیده اند . پناهنده شدن اهالی اطراف در تاروئی _ تارماکیس و وجود انبارهای غلات _ که به عنوان مالیات و خراج از ساکنان دژ و نواحی اطراف گردآوری شده بود _ و اصطبل ها و نیز عمارت هایی که سقفشان از درخت سدر بوده ، و استحکامات و موقعیت استراتژیکی آنجا و اهمیتی که در گزارش به آن داده شده ، همه حاکی از وجود شهری قابل توجه است . سید آقا عون اللهی با توجه به اطلاعات داده شده در متأسفانه تا کنون در تبریز و اطرافش کندو کاو باستان شناسی نشده است ، اما نتایج به دست آمده از کاوش های محل های مجاور چون زیویه ، واقع در نزدیکی سقز و حسنلو ، واقع در ۱۲ کیلومتری جنوب غربی دریاچه ارومیه و ۹ کیلومتری شمال شرقی شهرستان نقده _ را هر دو جزو قلمرو دولت ماننا بوده اند ، تا حدودی می توان به این ناحیه نیز تعمیم داد . این ناحیه بنا به استنتاج دیاکونوف از اطلاعات موجود ، از لحاظ اقتصادی پیشرفته تر از نواحی دیگر مجاور بود . در حدود سده ۸ ق . م . زراعت و دامداری در این ناحیه رشد کرده و صنعت از کشاورزان جدا شده بود . فلزکاری با مفرغ رایج بود و استفاده از آهن نیز به تدریج متداول می شد. فرهنگ و تمدن آشوری و اورارتویی در شئون مختلف زندگی اجتماعی تأثیر کم و بیش داشت و جامعه در دوره مورد بحث در آستانه استقرار مناسبات طبقاتی قرار داشت .
در هر صورت نخستین بار در اواسط قرن حاضر میلادی بود که در پرتو تحقیق در پیرامون گزارش لشکرکشی هشتم سارگن دوم و تعیین خط سیر او نظریاتی در ابن یاره که تارویی _ تارماکیس در محل تبریز کنونی قرار داشته ، از طرف بعضی از پژوهندگان تاریخ باستان خاورمیانه ابراز گردید و این نظر با گذشت زمان طرفداران زیادی پیدا کرد . از آن جمله مینورسکی که پیش تر ماده تبریز انسیکلوپدی اسلامی را براساس منابع و مآخذ دست اول تألیف کرده بود ، همان نظر را پذیرفت و طی نامه ای که در سال ۱۳۴۵ ش . به عبدالعلی کارنگ ، مترجم همان مقاله به زبان فارسی فرستاد ، چنین نوشت :
"همان طوری که می دانید ، قدیمی ترین ذکر از اسم تبریز یحتمل در کتیبه پادشاه آشور (سارغن) پیدا می شود . سارغن (سارگن)ثانی در سال ۷۱۴ قبل از میلاد سفری به ضد ممالک اورارتو کرد و فتح های خود را به اله (خدای) مملکت خود ذکر کرد . او از ناحیه سلمانیه حالیه (در کردستان عراق) داخل کردستان مکری شد و ناحیت های جنوبی دریاچه ارومیه را استیلا کرد . محل پارسوا که به عقیده این جانب آن را نزدیک قلعه خراب پسوه باید جست . از آن جا سفرش از طرف شرقی دریاچه بود . بعد از رسیدن به اوشکایا (که به نظرم اسکویه حالیه باشد)از آن پس در میان فتح های قلعه های سدیدالبنا ، تاروی۴۹ و ترماکسیو۵۰ را ذکر می کند . دور نیست که یکی از این دو نام اسم جایی بوده که بعد از ورود ایرانی ها به صورت ایرانی مبدل شد و آخر کار تبریز حالیه گشته است . . .۵۱ ).
عبدالله فاضلی به ضرس قاطع اظهار نظر می کند که : "در این که تارماکیس مذکور در کتیبه سارگون همان تبریز معاصر است ، جای هیچ تردیدی نیست . از طرف دیگر هم منشاء بودن واژه های اوشکایای قید شده در کتیبه یاد شده و اوسکویه و نیز نزدیکی فاصله این دو قلعه به هم مؤید ادعای مذکور است ۵۲ ."
سارگن دوم در کتیبه خود از ۲۱ شهر در این منطقه نام برده است که نشان دهنده رشد شهرسازی در نواحی اطراف دریاچه ارومیه در هزاره اول پیش از میلاد است .
تعیین تاریخ دقیق پیدایش زندگی شهرنشینی در دشتی که تبریز در آن قرار گرفته ، دشوار است . همین قدر می توان گفت که شرایط این دشت حاصل خیز که مهران رود و آجی چای مشروبش می کنند و دارای اقلیمی معتدل است و راه هایی شمالی _ جنوبی و غربی _ شرقی از آن می گذرند و وجود منابع زیرزمینی غنی در آن و موقعیت مناسب استراتژیکی اش و . . . همه و همه زمینه مساعدی برای تکوین و توسعه زندگی شهری عرضه می دارند . شهر تارویی یا تارماکیس و یا تارویی _ تارماکیس که وصفش گذشت ، معلوم نیست که درچه تاریخی پدید آمده است . اما در هر صورت یک شهر ، یک شبه چون قارچ از زمین نمی روید و ای بسا که شکل گرفتن و راه یافتنش به صفحات تاریخ دهه ها و حتی سده ها طول بکشد .
در جریان کاوش هایی که به توسط هیأت باستان شناسی انگلیسی به رهبری چارلزبورنی در قراتپه (یانیق تپه) واقع در حدود ۳۰ کیلومتری جنوب غربی تبریز صورت گرفته ، به طوری که پیش از این دیدم ، به خانه های دایره ای شکلی که از آجر خام و چینه ساخته شده اند و به اواخر هزاره ۳ و اوایل هزاره ۲ ق . م اواخر دوره عصر سنگ _ مس و اوایل دوران مفرغ _ تعلق دارند ، برخورد شده است . در این خانه ها سنگ آسیاها ، استخوان حیوانات ، نقش های هندسی شکل ، ظروف سفالی مزین به تصاویر پرندگان و حیوانات و انبارهای آذوقه و کارگاه نیز کشف گردیده است . از این کشفیات چنین استنباط می گردد که در آن هنگام در حوالی تبریز فعلی گروهی از مردم به امر پیشه وری اشتغال داشته اند و صورت گرفتن تقسیم کار زمینه مساعدی برای ایجاد زندگی شهری و شهرها پدید آورده بوده است .

 

عید نوروز میراث ملی تورکها

هر ملتي براي خود داراي فرهنگ و تمدن خاصي ميباشد كه اين فرهنگ از ويژگيهاي اصلي آن ملت محسوب ميشود، ما آذربايجانيها نيز داراي فرهنگ، آداب و رسوم مخصوص خودمان ميباشيم كه بايد قدر آنرا بدانيم. زبان، تاريخ، فرهنگ، آداب و رسوم ما جزو اساسي ترين سرمايه هاي ملي مان ميباشند كه براي فرد-فردمان ضروري و لازم است. از اين سرمايه هاي ملي كه در حقيقت زندگي همه ما بنوعي به اينها وابسته است نگهداري نماييم و ارزش آنها را بدانيم.
تاريخ پرافتخار سرزمين ما از قديميترين روزگاران كه ثمره و نتيجه تلاش و كوشش پدران و مادران ماست و فرهنگ ما كه يكي از غني ترين فرهنگهاي بشري است و نشانگر اينكه نياكان ما باشرافت و سربلندي تمام در راه تكامل و پيشرفت تاريخ انسان قدم برداشته اند. در سرزمين ما آذربايجان از گذشته هاي دور نياكان ما تمدنهايي مانند مانناها، اورارتوها، جزو افتخارات ماست كه تپه حسنلي و جام حسنلي (واقع در 7 كيلومتري سولدوز) از يادگارهاي ديرين نياكان ماست شايان ذكر است در دنيا كه نظيري براي جام حسنلي وجود ندارد در ميان كنه كاري هاي روي آن نشانه هايي از مراسم مربوط به عيد نوروز موجود و قابل رويت ميباشد.
عيد نوروز يكي از يادگارهاي ماندگار فرهنگ و تمدن آذربايجان بشمار ميرود كه اين فرهنگ و آداب و رسوم متعالي با گذر زمان در ميان ديگر مردمان و ملتها نيز رايج گشته است بطوري كه به مرور زمان از سرزمين آذربايجان فراگير گرديده است اما آنچه مهم است اينكه از لحاظ تاريخي خاستگاه اين فرهنگ، سرزمين آذربايجان ميباشد.
عيد نوروز اولين روز بهار است و يكي از يادگارهاي ماندگار نياكان ما ميباشد كه بعنوان ارمغاني بسيار گرانبها براي ما به يادگار گذاشته اند. اين عيد به گواهي تاريخ از  3هزار سال پيش در ميان مردمان سرزمين ما رايج بوده است و با پايان يافتن فصل سرما و زمستان و با آغاز شكوفايي گل و سبزه و زنده شدن طبيعت، نياكان ما به جشن و شادماني ميپرداختند و اين روز را بعنوان سرفصل تازه ايي براي تجديد حيات و شادي و خرمي زندگي خوش محسوب مي كردند.
همانطور كه اشاره شد خاستگاه اصلي اين جشن ملي، آذربايجان بوده است و حتي پيش از زرتشت در ميان نياكان اصلي ما در اين سرزمين رايج و جاري بوده است. در منابع فارسي و ديگر منابع تاريخي آمده است كه جمشيد پادشاه فارسها با آيين نوروز، در آذربايجان آشنا ميشود و بعد از آن دستور مي دهد كه در ميان فارسها نيز اين جشن آييني گرفته شود.
همانطوريكه ميدانيم آذربايجان نسبت به مناطق ديگر ايران بنا به موقعيت جغرافيايي داراي شرايط آب و هوايي مخصوص است كه از ويژگيهاي مهم آن بودن بودن زمستانهاي سرد و طولاني مي باشد و نيك ميدانيم كه چنين شرايط آب و هوايي در ديگر نقاط ايران وجود ندارد و به خاطر اين موضوع ساكنان اين سرزمين با تمام شدن فصل سرما و يخبندان و آغاز فصل بهار و بيدار شدن طبيعت به رقص و پايكوبي ميپرداختند و بدين گونه اين موضوع به يك فرهنگ عمومي و جشن ملي در ميان نياكان ما تبديل شد. و بعنوان ميراث گرانبها براي ما به يادگار ماند كه حتي اين فرهنگ به ديگر نقاط ايران بلكه بيشتر از آن به ديگر كشورها گسترش يافت. با دقت نظر در تاريخ ملاحظه ميكنيم كه نياكان ما دريافته بودند كه چهار عنصر دخيل در زندگي انسان (سو-اود-يئل-تورپاق) در واقع حيات بخش زندگي آنهاست و اين چهار عنصر بعنوان سنبل حيات انسان و فلسفه وجودي زندگي انسان است.
در واقع بايد گفت در زندگي ما توركها چهار عنصر هميشه بعنوان سنبل ماندگاري قابل ستايش بوده و هميشه از طرف توركها مورد تقدس قرار گرفته است به نوعي كه حتي در آذربايجان آتش داراي جايگاه ويژه ايي بوده است. آتش بعنوان حرارت بخش زندگي و خاك و طبيعت در جهت بيداري و با آمدن زمستان و فصل سرما به نوعي زندگي انسان با يك ركود مواجهه ميشد و انسان با مرگ طبيعت از هرگونه نعمت خدادادي محروم ميشد و در زير آماج تازيانه زمستان در شرايط سخت آب و هوايي كه از چهار عنصر طبيعت يعني (سو، اود، يئل، تورپاق) محروم ميشدند پيش از پيش به ارزش و قدر و منزلت اين چهار عنصر پي مي برد و با آمدن بهار اولين روز اين فصل را به همين جهت در سطحي گسترده جشن ميگرفتند.
ما پيش از اينكه به مراسم اصلي عيد نوروز و ويژگيهاي آن اشاره كنيم ضروري است كه در مورد سنبل و نماد اين چهار عنصر موجود در طبيعت توضيحي ارائه دهيم:
نياكان ما در مواجهه با شديدترين شرايط سخت زندگي دريافته بودند كه (سو  اود  يئل  تورپاق) داراي اهميت خاصي در زندگي شان است. و بنا به همين جهت با نزديك شدن فصل بهار چهار هفته آخر فصل زمستان را به نام يكي از اين چهار عنصر نامگذاري ميكنند . سو مظهر و نماد حيات و تجديد زندگي است اولين هفته را بنام ((سو چارشنبه سي)) نامگذاري كرده اند بنا به اهميت وجود ((سو)) در زندگي انسان كه بعنوان مايه حيات انسان است و برفها و يخهاي زمين آرام آرام ذوب ميشوند اين موضوع براي نياكان ما از اهميت و ارزش بسياري برخوردار بود دومين هفته را نياكان ما تحت عنوان ((اود چارشنبه سي)) نام نهاده اند كه مظهر حرارت و نور و روشنايي است. و آتش و نور و حرارت است كه به طبيعت روح تازه ميبخشد و به زمين حرارت ميدهد نياكان ما بر اين باور بودند كه هر قدر آتش و خورشيد را مقدس بحساب آورند همان اندازه طبيعت زودتر بيدار ميشود و به انسانها سعادت به ارمغان مي آورد. بودن آتشگاه هاي متعدد در سرزمين آذربايجان خود شاهدي بر ايادعاي ماست كه آتش و خورشيد داراي چه اهميتي در ميان نياكان ما توركان بوده اند. سومين هفته آخر ماه فصل زمستان را پدران و مادران ما تحت عنوان ((يئل چارشنبه سي)) نامگذاري كرده اند چون در اين هفته باد با آمدن خود به زمين و طبيعت زندگي نويد بيداري ميدهد ((يئل)) در يك مدت كوتاه تمامي زمين را پشت سر ميگذارد و زمين را به بيداري فرا ميخواند بنا به اعتقاد نياكانمان ((يئل)) خود يكي از خدايان قدرتمند ميباشد.
آخرين چارشنبه سال نيز تحت عنوان ((تورپاق چارشنبه سي)) نامگذاري شده است كه با جذب گرما و حرارت بيدار ميشود كه در نزد مردم با نام ((ايلين سون چارشنبه سي)) مشهور است. در آخرين چارشنبه سال ((تورپاق)) با قدرت و نيرو و كمك ((سو)) ((اود)) ((يئل)) جان ميگيرد. نياكان ما بيداري زمين را با مراسمهاي گوناگون با نغمه سرايي و آيين هاي متعدد جشن ميگرفتند و پايان يافتن روزهاي سخت زمستاني را به همديگر تبريك ميگفتند و به باور و اعتقاد اجداد ما يئل اود سو به مهماني تورپاق مروند و در معبد تورپاق جمع ميشوند و روزهاي سخت زمستاني را توام با قحطي و فلاكت و سختي بوده است بر او عرضه ميدارند و الهه تورپاق را به بيداري دعوت ميكنند و اين چهار الهه دست در دست همديگر با خواندن اين شعر:
سو گلدي ها، اود گلدي ها، يئل گلدي         
تزه عومور تزه تاخيل ايل گلدي
دنياي روشنايي ها را به مردم به ارمغان مي آورند و مردم نيز با ديدن اين وضعيت به جشن و پايكوبي در طبيعت ميپردازند و مراسمها و آداب و رسوم پر شكوهي را به اجرا ميگذارند. بايد گفت كه امروز ديگر مثل گذشته مردم اين چهار هفته را بطور مجزا جشن نميگيرند بلكه به مرور زمان با فراموش كردن فلسفه وجودي اين مراسمات همه آنها را يك جا جشن ميگيرند. نام چارشبه سوري بنوعي تحريف شده چارشبه سويي ميباشد كه به چند دليل ميتواند نظر صائبي باشد يكي اينكه ساختار تركيبي دو كلمه يعني اينكه اگر فارسي ميبود بايد گفته ميشد سور چهارشنبه، ديگر اينكه با توجه به هفته هاي آخر سال كه هركدام بنام يكي از عناصر چهارگانه طبيعت در زبان توركي نامگذاري شده است و همچنين خود كلمه سوري نميتواند افاده معني داشته باشد و اگر سوري را به معناي جشن و مهماني در نظر بگيريم باز غلط است چون در فارسي سور وجود دارد نه سوري. و نهايتا اينكه مردم در سحرگاه اين روز براي آوردن آب به سرچشمه ها ميروند و اين خود دليلي براين ادعاست كه اين كلمه همان ((چارشنبه سويي)) ميباشد. به هر تقدير مردم كه غروب و شامگاه آخرين چهارشنبه سال با بر پا داشتن آتش و پريدن از روي آن و خواندن اين شعر:
آتيل باتيل چرشنبه
بختيم آچيل چرشنبه
به رقص و پايكوبي ميپردازند و در سحرگاه چارشنبه با رفتن به سرچشمه ها به خواندن نغمه ها و اشعار مخصوص ميپردازند.
اما از ديگر مراسمها و آيينهاي عيد نوروز سفره ((يئددي سين)) ميباشد كه يكي از آيين هاي ويژه در عيد نوروز است كه متاسفانهبه مرور زمان با سلطه سياست و فرهنگ فارسي اين آيين زيبا در شكلي ديگر و بالباسي تحريف شده كه هيچ سنخيتي با اصالت اوليه آن ندارد در آذربايجان رايج شده است. با صراحت ميتوان گفت كه سينهاي موجود در ((يئددي سين)) (هفت سين امروزي)  از فرهنگ غني توركي به عاريت گرفته اند و اگر معادل آن كلمه را داشته اند همان را بكار برده اند مانند سير كه جاي ((سريمساق)) بكار برده اند و گرنه كلمات ديگري را كه از هيچ ماهيت و اصالتي فرهنگي برخوردار نيستند جايگزين كرده اند كه بسيار مسخره منمايد چه اين ((سو)) ماده اوليه حركت است كه در زندگي نقش بازي ميكندو مايه حيات است نه سنجد!!! البته بعضي از كلمات را نيز كه در زبان فارسي براي آنها اصلا معادلي نبود به همان شكل بكار گرفته اند ماندد سركه و سوماق و سمني البته در معني ديگر اطلاق كرده اند.
از عهد باستان در مناطق مختلف آذربايجان به سفره ((يئددي سين)) ((باجا قاباغي بزمك)) ميگفتند لازم به ذكر است در گذشته خانههاي نياكان ما داراي يك پنجره مخصوص بود كه به آن باجا ميگفتند. و چون نياكاكان ما بر اين اعتقاد بودند كه در عيد نوروز روح اجداد ما به خانه هاي خود سركشي ميكنند و از طريق باجا وارد خانه ميشوند اين سفره را در مقابل همابل همان باجا پهن ميكردند و انواع خوراكيها را كه هر يك نماد و سنبلي از موضوعات مرتبط با زندگي است در آنجا قرار داده اند كه روح اجدادشان با ديدن آنها راضي و خشنود گردد پس با سعي و كوشش فراوان در جهت تزيين هرچه بهتر سفره برمي آمدند بلكه هرچه بيشتر روح اجدادشان را خشنود و راضي ميساختندكه زندگي فرزندانشان در رفاه و آسايش ميگذرد و از طرف ديگر اين محصولات غذايي را كه هريك به نحوي در زندگي انسان داراي نقش عمده ايي بودند مورد تقدس قرار دهند كه هر يك از اين سين ها بعنوان رمز و سنبلي در زندگي انسان عبارتند از :
1.سو: كه اين مايه حيات بعنوان رمز و بقاي زندگي انسان بشمار ميرود و زندگي انسان بدون وجود آن امكانپذير نيست و در گذشته هاي دور در ميان توركان حتي مورد پرستش قرار ميگرفت و بدين جهت يئددي سين داراي جايگاه ويژه ايي است و توركها هميشه آنرا ارج ميگذارند چرا كه ركن حيات آدمي ايت.
2.سمني: هرچند امروزه بعنوان حلواي خوشمزه و خوردني بشمار ميرود بايد گفت كه در اصل اين كلمه با ماده اوليه آن اطلاق ميشده است يعني ((سبزي)) كه نماد و سنبل تجديد حيات در زندگي است يعني در واقع در گذشته هاي دور سمني به سبزي گفته ميشد ولي بعدها با فراموش كردن اصل لغت و معني اوليه آن با آن نوعي خوردني تغيير نام يافته است كه حتي اين موضوع را ميتوان در اين شعر مشاهده كرد كه زنان هنگام پختن سمني دسته جمعي آنرا مي سرايند:
سمني ساخلا مني
ايلده گويرده رم سني
سمني آل مني
هر يازدا يادا سال مني
و يا در شعر ذيل:
سمني سازانا گلميشم
اوزانا اوزانا گلميشم
سن گلنده ياز اولور
ياز اولور آواز اولور
با توجه به معني ((گويرده رم)) يعني سبز ميكنم ميفهميم كه سمني همان سبزي نماد و سنبل تجديد حيات است كه فارسها سبزي را جايگزين آن كرده اند و خود سمني را در معني خوردني و شيريني بكار ميبردند بايد گفت امروز در آذربايجان شمالي كلمه سمني با حفظ معني اصيل خود يعني سبزي در زبان مردم رايج است.
3.سريمساق: كه بعنوان رمز سلامت انسان ميشود و از گذشته هاي دور به فوايد مختلف آن تاكيد بسياري شده است.
4.سوجوق: كه بعنوان سنبل و رمز شيرين زندگي است كه از عهد باستان بعنوان يكي از لذيذترين و خوشمزه ترين شيرينيها در آذربايجان بوده است و هنوز هم رايج است.
5.سونبول: رمز و نماد بركت زندگي است و در واقع سونبول كه همان گندم باشد و ماده اصلي نان است در زندگي انسان نقش اساسي ايفا ميكند و به همراه سو  دو عنصر اصلي و اساسي حيات انسان هستند كه متاسفانه فارسها اين ركن اساسي را نيز بسان سو از سفره يئددي سين حذف كرده اند يعني در واقع به جهت نبود معادل آن سين ديگري را جايگزين كرده اند.
6.سوماق: كه بعنوان سنبل و رمز مزه و طعم زندگي محسوب ميشود.
7.سيركه(سركه): بعنوان رمز و سنبل برطرف كننده مزاج بد بدن انسان است. لازم است اشاره كنيم كه عدد هفت در ميان ما توركان داراي جايگاه ويژه ايي است و كلا بايد گفت كه اين عدد را براي اولين بار سومئرها يعني نياكان ما توركها ابداع كردند كه به مرور زمان در ميان ملل نيز براي خود جاي باز كرده است و نيز لازم بذكر است كه در گذشته هاي دور به عيد نوروز در ميان توركان ((يئني گون)) ميگفتند و اين موضوع را آشكارا ميتوان در كتاب ديوان لغات التورك محمد كاشغري كه هزار سال پيش نوشته شده است مشاهده كرد كه به مرور زمان به نوروز تغيير نام يافته است.
در خاتمه بايد اشاره كنيم كه در فارسي لغتي براي ((بايرام)) وجود ندارد و ((عيد)) يك لغت عربي است كه فارسها بكار ميبرند يا بهتر است بگوييم كه اصلا فارسها داراي چنين مراسمي نبوده اند كه لغتي نيز براي آن داشته باشند. حتي لغت ((جشن)) نيز توركي است كه در فرهنگ سنگلاخ بدان اشاره شده است. من از همه مردم آذربايجان بعنوان يك فرزند كوچك ميخواهم كه سفره يئددي سين را به شكل واقعي آن كه داراي ابعاد وسيع بار هويتي نياكان ماست اجرا كنند و حتي فارسها نيز بايد يئددي سين را بنحو واقعي آن اجرا نمايند كه سيب و سنجد هيچ معناي فرهنگي خاصي را در رابطه با زندگي انسان ايفا نميكنند. كه در مقايسه با (( سو))  كه حتي امروز نيز در سفره يئددي سين موجود است حرفي براي گفتن ندارند. لازم به ذكر است كه سو (آب) هرچند فارسها سفره يئددي سين را بنوعي تحريف نموده اند هنوز هم به تبع فرهنگ به يادگار مانده از نياكان توركها در سر سفره يئددي سين وجود دارد اما عليرغم قرار دادن آن سر سفره آنرا بحساب نمي آورند و اين خيلي خنده دار است بايد بگوييم ماهي درون آب نيز تنها بخاطر زيبايي سفره نيست بلكه ماهي در آب بعنوان رمز حيات است و آب مظهر زندگي است . همچنين بايد اشاره كنيم كه حتي چهار عنصر يادشده در بالا يعني ((اود، سو، يئل، تورپاق)) نظر به اهميت شان در زندگي و فرهنگ توركان بنام روزهاي هفته از عهد باستان اطلاق شده است و روزهاي هفته بدين شكل در تاريخ تمدن توركان قيد گرديده اند:
شنبه : يئل گونو
يكشنبه : تورپاق گونو
دوشنبه : دوز گونو
سه شنبه: آرا گونو
چهارشنبه : اود گونو
پنجشنبه : سو گونو
جمعه : آدينا

 

 جغرافيای تاريخی آذربايجان
سرزمين آذربايجان در طول تاريخ هزاران ساله و پر فراز و نشيب خود با نامهای مختلفی در تاريخ ثبت شده است. و اين اسامی معمولا از اسامی اقوامی گرفته شده بود که در آن سرزمين زيسته و دولتهای مقتدری را در آنجا بوجود آورده بودند.
اسامی که با استناد به اسناد تاريخی ميشود به آن اشاره کرد،از جمله عبارتند از: سرزمين قوتتی ها، هوری ها، سايبيرها، آذها، ماننا، ماد، آلبان ، آذربايگان وآذربايجان.
اسم امروزی آذربايجان معرب آذربايگان ميباشد که تخمينأ از اواخر قرن سوم قبل از ميلاد تا زمان اشغال آنجا توسط اعراب بدان نام خوانده ميشد.
آذربايگان يک کلمه کاملا ترکی بوده و در اصل متشکل ازاجزای : "آذ+ار+بای+گان يا قان معرب شده يعنی جان" ميباشد.
ـ "آذ يا آس" نام قومی از ترکان قديم ساکن در آذربايجان بوده که در نوشته های قديم "اورخون ـ يئنی سئی" نامبرده شده است . بارتولد تاريخدان معروف روسی وابستگی آذها را با قبايل تورکوش که در منابع آشوری بارها به آنها اشاره شده است را محتمل ميداند.
ـ "ار" دارای منشاء ترکی بوده و به معنی جوانمرد،فرد و انسان ميباشد. اين واژه به صورت پسوند به واژه های ديگر چسبيده و نام قبايل را بوجود ميآورد(آوارـخزار يا خزرـ قاجار يا قجر و...) آزر يا آذر به معنی قوم و قبيله ای که بعدها با تغييرهای مختصری به "هازرـخازرـخزر"تبديل ده است.
- "بای" يا" به ی" يا "بيکـ ـ بيگ" به معنی غنی ، حاکم، رئيس و... از طرفی "بايماق" در ترکی قديم بع معنی تکامل و پيشرفت ميباشد.
- "گان" در زبان ترکی با قبول تغييرات آوايی به "قان" (و در زبان عرب به جان) مبدل شده و دارای معانی زيادی چون پدر، خاقان و ... ميباشد و نيز "قان" در ترکی علامت فاعلی با تأکيد و مبالغه است(چاليشقان) و بايقان يعنی تکامل يافته و بسيار پيشرفته. با توجه به مراتب مذکور، "آذربايگان" به معنی "پدر توانگر انسان آذ يا آسی" و به بينی ديگر "پدر توانگر مبارک" و آذيهايی که بسيار پيشرفته هستند" ميباشد. تاريخ قومی و نژادی آذربايجان با نژاد و ايل های ترک زبانی چون سومرها، ساويرها، قوتتی ها، اورارتوها، ماننا ها،ساکاها
، کنگرها،مادها، اوغوزها،قبچاق ها و...مربوط است.»۱
حدود و مرزهای جغرافيايی سرزمين آذربايجان از ديرباز طبق اسناد باقی مانده آشوری،ايلامی،بابلی و...کاملا قابل اثبات است. طبق اين اسناد حدود اين سرزمين از جنوب کوههای قفقاز تا سرزمين کاسسی ها(کرمانشاه و لرستان امروزی) بوده است. يعنی در داخل ايران امروزی علاوه بر مناطق ترکنشين کنونی( استانهای آذربايجان شرقی و غربی ،اردبيل،زنجان،قزوين، همدان،قسمتهايی از استانهای مرکزی و گيلان و..) کل استان کردستان و قسمتهای اعظمی از استانهای کرمانشاه و لرستان نيز جزو آذربايجان بوده است.
م.دياکونوف در کتاب "تاريخ ماد" نتيجه گيری ميکند که سرزمين تحت حاکميت آتروپات زمان حمله اسکندر کبير درست منطبق با مرزهای دولت ماننا بود و اين سرزمين بعدها آذربايگان ناميده شد.۲

طبق اسناد قديمی عربی ،در صدر اسلام حدود جغرافيايی آذربايجان از شهر دربند در داغستان امروزی تا جنوب استان همدان امروزی بود.( دربندنامه،ص۲۵،چاپ تفليس ۱۸۹۸).۳
در دوران اشغال آذربايجان توسط خلفای اموی و عباسی نيز جغرافيای ارضی آذربايجان بدون تغيير و از همدان تا دربند باقی مانده بود و تحت نام "مملکت آذربايجان" تحت فرمانروايی يک حاکم عرب اداره ميشد.
در مورد محدوده‌ی جغرافیایی آذربایجان در دوره اسلامی، مدارك زیادی از جغرافی‌نگاران و مورخان وجود دارد . همه این نوشته‌ها و نظرات كه از دانشمندان و جهانگردان و جغرافی‌نگاران به نام ارائه گردیده، آذربایجان را تقریباً سرزمینی دانسته‌اند كه از شمال به دربند و از جنوب به همدان (لازم به ذكر است كه بعضی از منابع كه ارائه گردید قسمتی از كردستان را نیز در قلمرو آذربایجان به حساب آورده‌اند. از جمله سیسر یا سنه = سنندج) و از غرب و شمال غربی به امپراتوری عثمانی و از شرق به استان گیلان محدود بوده است كه تقریباً شامل استآن‌های كنونی آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی، اردبیل، زنجان، قزوين و قسمتی از استانهای مرکزی،کردستان،گيلان و کرمانشاه است.

بلعمی از وزرای عهد سامانی كه كتاب تاریخ طبری را ترجمه و تخلیص كرده است، در مورد حدود آذربایجان چنین می‌نویسد: «اول حد از همدان گیرند تا به ابهر و زنگان بیرون شوند و آخرش به دربند خزران و بدین میانه، هر چه شهرها است همه را آذربایگان خوانند ... راه‌ها به آخر آذربایگان كه از آن جمله بلاد خزران شوند، گروهی برخشك و گروهی از دریا، كه از هر راهی دربند خوانند و به تازی باب گویند.»

گوشه ای از قابلیت های زبان مادریمان



کلیه ی اطلاعات زیراز موسسه ی ائی. ام. تی و آ. ام. تی که در اروپا و آمریکا واقع شده و تحت مدیریت برجسته ترین زبان شناسان اداره می شود، گرفته شده است و همه ساله گزارشهای زیادی را درباره ی زبانها منتشر می کنند و کلیه ی استانداردهای زبان شناسی از این ادارات که دولتی هستند،اعلام می شود. به اطلاعات استخراجی از این موسسات توجه کنید:
- ۱۹% کلمات انگلیسی از زبان ترکی گرفته شده است.
- ۹۲% کلمات فارسی از عربی و ترکی گرفته شده و مابقی بدون هیچ فرمولی تولید شده اند.
- ۲% کلمات ترکی از ایتالیایی، فرانسوی و انگلیسی گرفته شده است.
- در هیچ یک از زبانهای بین المللی لغتی از زبان فارسی وجود ندارد.
- ۳۹% کلمات ایتالیایی، ۱۷% کلمات آلمانی و ۹% کلمات فرانسوی از زبان ترکی گرفته شده است.
- ۱۰۰% کلمات ترکی ریشه ی اصلی دارند.

- ۱۰۰% کلمات انگلیسی، آلمانی ، فرانسوی و ترکی دارای عمق ریخت شناسی هستند.
- ۸۳% کلمات انگلیسی ریشه ی اصلی دارند.
- جملات ترکی ۲% ابهام جمله ای ایجاد می کنند.(یعنی اگر یک خارجی زبان ترکی را از روی کتاب یاد بگیرد، پس از ورود به یک کشور ترک زبان مشکلی نخواهد داشت.)
- جملات انگلیسی نیم درصد و جملات فرانسوی تقریبا ۱% ابهام تولید می کنند.
- جملات فارسی ۶۷% ابهام تولید می کنند.(یعنی یک خارجی که فارسی را یاد گرفته، به سختی می تواند در ایران صحبت کرده و یا جملات فارسی را درک کند مگر آنکه مدت زیادی در همان جامعه مانده و به صورت تجربی یاد بگیرد ) که این برای یک زبان ضعف نسبتا بزرگی است.
- جملات عربی ۸ تا ۹% ابهام تولید می کنند.
- معکوس پذیری(ترجمه ی کامپیوتری) کلیه ی زبانها به جز زبانهای عربی و فارسی امکان پذیر بوده و برای عربی خطای موردی ۴۵% و برای فارسی ۱۰۰% است. یعنی زبان فارسی را نمی توان با فرمولهای زبان شناسی به زبان دیگری تبدیل کرد.

زبان ترکی را شاهکار زبان معرفی کرده اند که برای ساخت آن از فرمولهای بسیار پیچیده ای استفاده شده است. خانم “نیکیتا هایدن” متخصص و زبان شناس مشهور آلمانی در موسسه ی اروپایی ((یورو توم)) گفته است: ” انسان در آن زمان قادر به تولید این زبان نبوده و موجودات فضایی این زبانم را خلق کرده و یا خداوند به پیامبران خود عالیترین کلام ارتباطی را داده است.
هم اینک زبان ترکی در بیشتر پروژه های بین المللی جا باز کرده است. به مطالب زیر که برگرفته از مجله ی
New science چاپ آمریکا و مجله ی International Languages
چاپ آلمان است، توجه نمایید:
- کلیه ی ماهواره های هواشناسی و نظامی اطلاعات خود را به زبانهای انگلیسی، فرانسوی و ترکی به پایگاههای زمینی ارسال می کنند.
- پیچیده ترین سیستم عامل کامپیوتری
os2/8 و معمولی ترین windows زبان ترکی را به عنوان استاندارد پایه ی فنوتیکی قرار داده اند.
- کلیه ی اطلاعات ارسالی از رادارهای جهان به ۳ زبان انگلیسی، فرانسوی و ترکی علایم پخش می کنند.
- کلیه ی سیسستم های ایونیکی و الکترونیکی هواپیماهای تجاری از سال ۱۹۹۶ به ۳ زبان انگلیسی، فرانسوی و ترکی در کارخانه ی بوئینگ آمریکا مجهز می شوند.
- کلیه ی سیستم ها و سامانه های جنگنده ی قرن ۲۱ “جی- اس- اف” که به تعداد هفت هزار فروند در حال تولید است، به ۲ زبان انگلیسی و ترکی طراحی شده اند.

همه ی این مطالب نشان دهنده ی استاندارد بودن و بین المللی شدن و اهمیت ژئوپولیتیکی زبان ترکی است. متاسفانه زبان رسمی ما(فارسی) از هیچ قاعده ی فنولوجیکال نیز پیروی نمی کند و دارای ساختار تک دینامیکی است. اما زبان ترکی با در نظر گرفتن تمام وجوه به عنوان سومین زبان زنده ی دنیا شناخته شده است، طی یک دستورالعمل اجرایی در تاریخ مه ۱۹۹۲ رسما از طریق همین موسسات به سازمان بین المللی یونسکو اعلام شده که زبان ترکی در کلیه ی دانشگاهها و دبیرستانهای اروپا و آمریکا جزو درسهای رسمی شود و این مسئله هم اکنون در کلیه ی دانشگاههای اروپا و دانشگاههای مطرح آمریکا اجرا شده و دومین زبانی است که در حال تهیه ی تافل مهندسی دانشگاهی برای آن هستند. اما زبان فارسی رتبه ی ۲۶۱ را به خود اختصاص داده است آن هم نه به عنوان زبان، بلکه به عنوان لهجه که این زبان را با ساختاری که بتوان جمله سازی مفهومی ایجاد کند، شناخته اندو و اگر روی این مسئله کار جدی نشود، در یادگیری مثلا زبان انگلیسی، ترکی یا فرانسوی مشکل عمده ای ایجاد کرده و می کند و می بینیم که فارسی زبانان برای یادگیری زبان انگلیسی با مشکل عمده ای مواجه هستند، ولی ترک زبانان با مشکل یادگیری و تلفظ مواجه نیستند. این مسئله به رفتارهای مغز انسان برمی گردد که خود دارای بحثهای دامنه داری است و اینکه بسیاری از جملات فارسی بر اساس عادت شکل گرفته اند نه براساس فرمول ساخت و با این وضعیت فرمول پذیری آن امکان ندارد.

تمدن و فرهنگ ترک و تاثیر آن بر فرهنگ ملل همسایه

خاقان ترک در قسمتی از کتیبه های اورخون چنین می گوید: “من برای ملت ترک شبها نخوابیده و روزها ننشستم. بعد از آن خداوند لطف خود را شامل ما کرد و من با طالع و بخت بلندم ملت ترک را زنده ساخته و این ملت عریان و فقیر را پوشانده و غنی ساختم.”  
ییلماز اوزتونا، مورخ بنام ترکیه، بر این باور است که نژاد در ظهور و تشکیل یک ملت به اندازه فاکتورهای زبان، دین، فرهنگ مشترک و دولت، موثر نمی باشد. وقتی به تاریخ قدیمی ملت ترک بنگریم متوجه خواهیم شد که علاوه بر ارتباطات نژادی، زبان مشترک، فرهنگ و تمدن مشترک نیز از اهمیت بسزایی برخوردار است.

در برنامه این هفته سعی خواهیم نمود تا بعضی از خصوصیات تمدن و فرهنگ ترک را توضیح داده و تاثیر آن بر فرهنگ ملل همسایه و اثرات آن در ادوار مختلف را تجزیه و تحلیل نماییم.

 

افسوس که بسیاری از ادوار تاریخ ترک موضوع و قربانی پیشداوری ها، تفسیرها و ارزیابی های شرق شناسان شده است. از سوی دیگر ناکفایتی تحقیقات پیرامون تاریخ قدیمی ترک ها و کمبود اطلاعات ذیربط موجب ارزیابی های غلط و ناقص در این مورد گردیده است.

در اینجا نباید فراموش کرد که محققان و دانشمندان بسیاری نیز که نظم اجتماعی جوامع ترک و حیات فرهنگی ترک ها را درست مورد کندوکاو قرار داده اند نیز وجود دارند.

علاوه بر محققان غربی و روسی، دانشمندانی از قبیل عبدالقادر اینان، ابراهیم Kafesoğlu ، بهاءالدین Ögel و فارق سومر جزئیات مهم تاریخ ترک را مشخص ساخته اند. همانگونه که گفتیم، بسیاری از ارزیابی ها و نظریات بعضی از محققان پیرامون حیات و نظم اجتماعی ترک ها شامل پیشداوری ها و تفسیرهای غلط می باشد. اقوام همسایه همواره ترک ها را با صفات جنگجو و خشن تعریف کرده و بدین ترتیب آنها را با چهره ای خونریز در تاریخ نشان داده اند. آیا جوامع قدیم ترک علاوه بر جنگجویی و نبرد خصوصیات دیگری نیز داشتند؟ آیا تعریف این ملت که با دول مختلفش بخشی از تاریخ کره زمین را هدایت نموده، تنها با جنگجوئیش شایسته است؟ ترک ها علیرغم تعقیب یک زندگی کوچ نشینی که در بعضی از مناطق حتی تا قرن بیستم نیز ادامه داشت موفق شدند تا ویژگی های خاصی برای این طرز زندگی ایجاد نمایند. از اینرو دوران قدیم ترک های آسیا را باید از کوچ نشینی بدوی تفکیک کرده و به آن فرهنگ کوچ نشینی در دشت ها اطلاق نمود. تحقیقات انجام شده بوضوح نشان می دهند که جامعه قدیمی ترک ها بی نهایت منظم بوده و ترک ها به زندگی خود در شرایط اجتماعی مشخص ادامه می دادند.

Liget محقق مجارستانی در اثری به نام “آسیای مرکزی گم شده” می نویسد، امپراطوری هون، دولتی نبود که از گروهی بی پروا و مستبد از این طرف و آن طرف جهان تشکیل یافته و ان چنان بر روی پای خود ایستاده باشد. برعکس نظم و انضباطی وجود داشت که تا کوچکترین واحد جامعه یعنی خانواده نیز مستقر شده بود.

طبیعتا تمامی جوامع انسانی روی زمین، از طرز زندگی و رفتاری مختص به خود برخوردارند. هر کدام از این جوامع در زمینه های زبان، دین، اخلاق، حقوق و اقتصاد صاحب خصوصیات و ویژگی های مختلفی می باشند که به آن فرهنگ ملت ذیربط گفته می شود. بدین ترتیب جوامع مطلقا صاحب فرهنگ خاصی بوده و به عبارتی دیگر هر فرهنگی، ملتی خاص را تعریف می کند.

اقوام ترک نیز که از دامنه های کوه های آلتای در تمامی آسیا و بعد از آن به مناطق شرقی اروپا پراکنده شدند. در طول زمان فرهنگی خاص بوجود آوردند. مشخصا جغرافیای زیستی آنها نقش بسیار مهمی در ایجاد و تکوین فرهنگ خاصشان ایفا نموده است. توسعه فرهنگ با منابعی که طبیعت به جوامع ارائه کرده است رابطه مستقیم داشته و این موضوع در مورد اقوام قدیمی ترک ها نیز کاملا معتبر است. اقوام ترک هزاران سال در دشت های آسیا-اروپا زندگی کردند. آسیا- اروپا که غربیها به آن استپ می گویند، از کوه های آلتای و سد چین به سمت شرق تا دشت مجار امتداد می یابد. به همین علت به فرهنگ ترک که در این منطقه شکل گرفته است، فرهنگ دشت نشینی گفته می شود.

اساس فرهنگ دشت نشینی برعکس نظریات پیشداورانه بعضی از محققین، بر پایه حمله به مناطق متمدن، جنگجویی و غارت استوار نبوده و پایه اصلی آن را دامداری تشکیل می داده است.

 

پایه و اساس فرهنگ دشت نشینی یعنی فرهنگ قدیمی ترک ها با اسب و حرکت عجین شده است. خانه، ظروف و اشیا، پوشاک و لباس و اسلحه ها با عطف به این نقطه حرکت شکل یافته است. ترک ها که اسب را اهلی نموده، از فلزکاری اطلاع داشته و علی الخصوص ساخت سلاح از فلز را به خوبی می دانستند، صاحب خصوصیاتی اجتماعی بر اساس مقتضیات زمان بودند. شاید هم خصوصیت نمونه جوامع قدیمی ترک ساختار ویژه اجتماعی و سیاسی آن بود.

در جوامع قدیمی ترک خانواده پایه و اساس جامعه را تشکیل می داد. شکل خانواده بزرگ که در بین رومیها، یونانیان و اسلاوها دیده می شد در ترکها به چشم نمی خورد. هسته خانواده ترک از پدر، مادر و فرزندان تشکیل می گردید.

زوجی که زندگی را با هم آغاز می نمودند، سهم خود از چراگاه و حیوانات اهلی را دریافت کرده و خانه خود را برپا می کردند. ازدواج تک همسری رایج بوده و زنان زندگی آزاد و محترمانه ای داشتند. در کتبیه ای که بیلگه خاقان بر کنار رودخانه اروهان برپا کرده است، چنین نوشته شده است:

“خداوندگار آسمان زمین مقدس و آب را آفرید. برای اینکه ملت ترک از بین نرود، پدرمİlteriş خاقان و مادرم İlbilge خاتون را در اوج آسمان به تعالی رساند.”

از این سخنان چنین دریافت می شود که زن ترک علیرغم تقدس مردان از طرف خداوند همیشه در کنار او بود.

مرحله دوم ساختار اجتماعی ترک ها را Urug یا خویشاوندان تشکیل می داد. با به هم پیوستن Urug ها، طایفه یاBod بوجود آمده و بیگ در راس آن قرار داشت. هر طایفه تشکل سیاسی ای بود که اراضی مختص به خود به نیروهای جنگجو داشت. بیگ ها با همان مدیران طایفه از طرف خانواده و نمایندگان Urug انتخاب می شدند. از میان این تشکلات سیاسی می توان به طوایف İğdir ، Hazar ، Bayındır ، هون، Harluk ، Kurd ، Çavuş و Kayı اشاره نمود.

طوایف ترک با توجه با نزدیکیهای موجود مابین خود از نظر زبانی و نژادی پیمان هایی همانند Dokuz Oğuzlar ، on Uygur ، Üçkarluk ها را تشکیل داده بودند. ایل، رفیع ترین تشکل سیاسی و اجتماعی ترک ها بود. ایل به معنای دولتی سازمان یافته و امپراطوری نیز تعریف شده است. یعنی ایل ترک تشکل سیاسی بود که وظیفه حراست از سرزمین و حقوق ترک ها را بر عهده داشت. از اینرو خاقانها یعنی نمایندگان دولت، دیکتاتورهای صاحب نیروی نامحدود نبوده و در راه اداره مردم برای رفاه و سعادت تلاش می نمودند. سخنانی که در آغاز برنامه از بیلگه خاقان که بر روی کتیبه اورخون ثبت شده به سمعتان رساندیم، دلیل موثقی بر این موضوع است.

مگر وظیفه دولتهای مدرن امروزی به غیر از تامین رفاه و سعادت برای خلقشان نمی باشد؟

تاریخ ترک علاوه بر احتوای گذشته ای جهانگشا، تاریخ دول موسس تشکیلاتی خاص است. شاید بتوان این استعداد سازماندهی را علت اصلی تاریخ هزاران ساله اش دانست که این ملت را از اعماق تاریخ تا به امروز منتقل نموده است. بدین ترتیب ملت ریشه دار ترک که ساختارهای دولتی نیرومندی را بوجود آورده اند موفق شدند تا فرهنگ اقوام همسایه را تحت تاثیر قرار دهند. این نفوذ و تاثیر را می توان به راحتی در تشکیلات نظامی، وضعیت پوشاک و تغذیه و زمینه های مختلف هنری مشاهده نمود.

هنر ترک در زمان هون ها در منطقه ای از شمال دریای سیاه گرفته تا اقیانوس کبیر به شکلی حاکم مستولی گشت. در این دوران هنر اقوام ترک به شکل یک اسلوب و سبک متحد درآمد که این موضوع یکی از فرآورده های امپراطوری هون بود. این سبک که نبرد حیوانات وحشی، مسابقات اسبدوانی و فیگورهای حیوانات مختلف را شامل می شد، به سبک حیوان آسیای میانه موسوم است. در مورد تاثیر و نفوذ فرهنگ ترک بر فرهنگ اقوام همسایه باید هون ها را مثال زد. Liget مورخ و محقق مجار در کتاب معروف خود به نام “آسیای مرکزی گم شده”، مبارزه ترک های هون و چینی ها را شرح داده و چنین می نویسد: مابین هون ها یکی از اقوام قدیمی ترک و چینی ها درگیری های بسیاری اتفاق افتاد که صدها سال به طول کشید، که بعضا به صورت کشمکش هایی برای امتحان قدرت نیروی مقابل بوده و بعضا نیز بسیار جدی بوده است.

در این درگیری ها که سالهای سال ادامه یافت بعضی مناطق مرزی چین همواره در خطر بود و بعضا نیز چینی ها مجبور بودند تا از قسمتهای مختلف کشورشان صرف نظر کنند. چینی ها در خلال این درگیری های چند صد ساله لباس و تجهیزات خود را تغییر داده و با به کنار گذاشتن ارابه های جنگی سنگین خود همانند رقبا از اسبان چابک بهره بردند.

آنها همینطور چارقهای نمدی و پشمی خود را از پا درآورده و همانند ترک ها چکمه های چرمی به پا نمودند. چینی ها با مشاهده اقوام کوچ نشین ترک لباس خود را تغییر داده، شلوار تنگ به پا کرده و کمر خود را با شالی گیره دار بستند. آنها حتی بر سر خود کلاهی زیبا و تزئین شده با دم سمور گذاشتند.
تاریخ علاوه بر اینکه مایه غرور و افتخار می باشد، منبعی است که با عبرت از تجربیات آن راه خود را تشخیص می دهیم. از اینرو برای پیشرفت به سوی آینده تصاحب و بازنگری به میراث گذشته لازم می باشد. در انتهای حماسه اوغوز خاقان، خاقان ترک که در بستر مرگ بود، به پسرانش این چنین می گوید: “ای پسرانم، من عمر درازی کردم، جنگ های بسیاری دیدم، تیرهای بسیاری رها کردم، اسبان زیادی سوار شدم، دشمنانم را به گریه درآوردم، دوستانم را شاد کردم، دین خود را به خداوند ادا کردم، این س
سرزمین را به شما امانت می کنم .  

بناهای تاریخی

ارگ علی شاه تبریز

هتل سنگی کندوان

بناهای تاریخی

کاخ شهردای تبریز

بقایای عمارت ربع رشیدی

قلعه جمهور

قعله پشتو

پل دختر

خانه مشروطه

شاه گلی (ایل گلی)

 

 

 

عکس روز

استاد شهریار

 

 

 

 

کلیه حقوق مادی و معنوی نزد وب سایت شهر تبریز محفوظ است.